آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

یه پست اپن 2+ عکسسسس

سلام خوشگل ، نانازی ، عسل خودم ، خوبی خانوم خوشگله؟ آره منم خوبم عرض کنم خدمت شوما که اومدم از شیرین زبونیهات واست بگم - رفته بودیم داروخانه داشتم با مسئولش صحبت میکردم که اومدی دستم رو کشیدی مامان بیا بیا این لاکا رو نگاه کن  ببینشون من لاک زرد و سفید ندارم ، بهت گفتم مامان آنقدر لاک داری که باید مغازه بزنم ازشون بفروشم ،دیدی مثل اینکه فایده نداره اومدی میگی مامان بیا بیا نگاه کن تو لاک زرد و سفید نداری برای تو میخوام متصدی اونا هم که دیدن اینجوری حرف میزنی شروع کردن به سربه سر گذاشتنت - علی اومده بود رفتید تو اتاق که طبق معمول رو تخت مفلوک من بپر بپر کنید بعد چند دقیقه اومدی با اون خنده های ریزت که منو وحشت زده م...
29 مهر 1393

47 ماهگی

سلام دختر خانوم یکی یه دونه عزیز دردونه مهربون شیرین زبون خودم ، 47 ماهه من ، همدم و همزبون من ، شریک همه شادیها و گاهی غمهای من  47 ماهگیت مبارکککککککککککککککککککککککککککککککک گل قشنگم دیگه چیزی تا تولد چهار سالگیت نمونده و تو ، توی چهارسالگی یه خانوم به تمام معنا هستی یه خانوم شیطون و بازیگوش و بسیار خوش قلب و مهربون نه فقط برای من ، برای اطرافیانت هم ، با اون قلب پاکت ، صفای درونت همه رو به طرف خودت جلب میکنی ، شیطنت میکنی و بعد هم ریز میخندی ، بشدت مستقلی و خودت برای خودت تصمیم میگیری و اصلاً راضی نمیشی که من برات تعیین تکلیف کنم ، خودت تصمیم میگیری که چی بپوشی ، آرایش موهات چه جوری باشه ، چه موقع پارک بریم و چه موقع پا...
22 مهر 1393

برای عشقم!!

سلام زندگیم ، سلام عزیزم ، سلام دوستای گلم و سلام خداجونم ،امیدوارم خوب باشید و شاد باشید و از ته دل بخندید ، بدون اینکه بفهمیم و یا خیلی حسش کنیم 14 روز از اولین ماه پاییز گذشت و این ماههای آخر سال هم بسرعت خواهند گذشت و سال 93 هم افتاد تو سراشیبی و از اون غرور کاذب شش ماهه اولش خبری نیست الان حتی اونم فهمیده که هیچی توی این دنیای فانی دائمی نیست و همه چی بسرعت میگذره و طی میشه و بسته به اینکه  روزگار و با حال و هوای روحمون سازگار باشه یا نه خوب و بد سپری میشه !از نظرمون! پس بدون دخترم ، عزیزترینم ،گلم، اگه روزی دنیا به کامت نبود ، اگه حس کردی دل پاک و قلب مهربونت گرفته بدون که میگذره و فردا غیر از امروزه بدون که فردا یه شروع تازه است...
14 مهر 1393

یه پست اپن!!!

سلام عسل خودم خوبی خوشگلم، شیطون بلای حاضر جوابم، امروز یه پست ویژه میخوام برات بذارم میخوام برات از جمله ها ، حرفها و حاضر جوابیهات بنویسم ، این پست همیشه بازه و مدام بروز میشه! اینجوری شاید کمتر یادم شیرین زبونیهات رو فراموش کنم ، البته امیدوارممممممممممممممممممممم !! چند وقت پیش لاک قرمزت رو آورده بودی و علاوه بر ناخنهای دست و پات ، زانو و آرنج و ... هم لاک زدی و بی نصیب نمودند خوب اون روز تاحدی شستیم دست و پاهات رو اما اثرش باقی موند ، چند شب بعد با مامان و پویا رفته بودیم پارک ، تو هم طبق معمول از اونجایی که زمین میخ داره رو لبه جدول راه میرفتی که یهو چشمم افتاد به زانوت که قرمز شده بود یه دفعه با نگرانی گفتم آرشیدا پات چی شده با...
2 مهر 1393
1